در تنگناها، مهربان و درستکار در گشایشها بدجنس!
شناخت روحیات و باورهای ذهنی مردمان یک جامعه در روزگار گذشته، از گسترههای مورد توجه روانشناسی تاریخی به شمار میآید. ایرانیان در تاریخ در گسترههای زندگی فردی و اجتماعی، از دریچههای نگرش خود و غیرایرانیان، همواره به ویژگیهایی شناخته میشدهاند. شناخت نقادانه «ایرانی» از «خودِ ایرانی» در تاریخ، جلوهای از خودانتقادی را میتوانسته است داشته باشد و یافتههایی جذاب بهویژه به پژوهشگران ارایه دهد. تاجالسلطنه، دختر ناصرالدین شاه قاجار، از منتقدان جدی حکومت و جامعه ایران در روزگار قاجار به شمار میآمده است. او که در کتاب «خاطرات تاجالسلطنه» بر دربار و بسیاری از شیوههای حکومتگری، همچنین بر جامعه و سنتهای کهنه رایج در جامعه ایران تاخته، بر آن بوده واپسماندگی ایرانیان در آن روزگار، از پایبندی آنها به پیوندهای نادرست سیاسی و اجتماعی برمیآمده است. او در این کتاب، همچنین به پارهای کنشهای فردی و اجتماعی ایرانیان همروزگار خویش نقدهایی جدی وارد میآورد. مخاطب او در روایتها و نقدهایش، معلمش بوده است «معلم من! خوب به اخلاق ایرانی عادت داری، و میدانی در یک موقعی که عرصه بر آنها تنگ میشود، چه اندازه مهربان، درستکار، درست قول، [و] متملق میشوند؛ و در موقع رفاه، چه اندازه موذی، بدجنس، [و] کثیف». او با اشاره به این ویژگی روانشناختی اجتماعی مردمان روزگار خویش، به سندی تاریخی استناد میکند «یک روزی، در نوشتجات امیرنظام مرحوم [امیرکبیر] کاغذی به خط عباس میرزا، جد ما، بود که به فتحعلیخان نوشته بود: ما شاهزادگان در موقع لزوم و احتیاج، به قدری مهربان و متملق میشویم که از ما بهتر تصور نمیشود کرد. لیکن، پس از رفع احتیاج، طرف مقابل را نشناخته، بلکه هیچ به خاطر نمیآوریم». تاجالسلطنه، که از حرمسرای شاهی برخاسته است، چنین نگرشی را میپذیرد «من خیلی ازین اعتراف خندیدم؛ چون دیدم جد بزرگوار ما در این اعتراف صادق بوده است. لیکن، پس ازین قضیه، دیدم جنس ایرانی، عموما به همین درد مبتلا هستند و این امتیاز، مخصوص خانوادهی سلطنتی نیست. منتها، آنها چون طرف توجه عموم هستند، عادات و اخلاقشان زودتر شناخته میشود تا سایر مردم».
نظر شما